۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه
کتابهای سال 88
۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه
دل دلدادگی
دل دلدادگی قصهی تلخیهاست. اولش را که خودت خواندی؛ فردای روزی است که زلزلهی منجیل و رودبار آمده، روجا دختر کوچکش را بغل گرفته و عزادار دختر بزرگترش، گلنار است که دیروز، تیرآهن سقف خانهشن، پاهای دخترک را قطع کرد و در آغوش پدر و مادر دربهدر، آن قدر خونریزی کرد تا مُرد. شوهرش داوود، بعد از زلزله، تنهایشان گذاشت و رفت.
دل دلدادگی قصهی روجاست و سه مرد که عاشقاش شدند. اولی کاکایی، پسرخالهاش، از ده همسایه که بیشتر عمرش را در جنگل گذرانده، سواد ندارد و از روی غریزه عاشق روجا شدهبود. وقتی که کاکایی در سالهای جنگ، خدمت سربازی میرود، روجا عروسی میکند. شوهرش داوود معلم دبیرستان، پسر یک سرهنگ تهرانی و از خانوادهای اعیان که پشت به آنها کرده، اهل کتاب است و دغدغههای فلسفی خودش را دارد. یحیا، مرد زال هم در پی روجاییست که ازدواج کرده و دو بچه دارد. یحیا کارمند سابق میراث فرهنگی که یک بت طلایی عتیقه را دزدیده و از ترس دولت و شریکش ساکن کوه شده است.
مندنیپور دغدغه ی جنگ دارد و زلزله، و در این رمان 928 صفحهای به هر دوی اینها پرداختهاست. با کاکایی به جنگ میرویم، با آدمهای جنگ آشنا میشویم، میترسیم، به فکر انتقام میافتیم، میجنگیم و در نهایت میمیریم. با روجا به زندگی دهاتی و بعد شهرستانی خو میگیریم، پای سه مرد به زندگیمان باز میشود که عاشق هیچکدام نمیشویم، که مصیبت کشیدن و تلخی سرنوشت روجاست. حتا با داوود به سالهای قبل از انقلاب میرویم، فکر میکنیم به زندگی و یه هیچ نتیجهای نمیرسیم. سالها رنج میکشیم و با آجر و آهن خانهای میسازیم، که در عرض چند ثانیه نابود میشود و گلنار را هم با خود نابود میکند.
۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه
مفاهیم بنیادی نظریهی فرهنگی
ظاهر امر آن است که «مؤلف» منبع خلاق و ویژهی یک متن ِ نوشتاری است. اما این اندیشه که هر متن آفرینندهی واحدی دارد و در نتیجه، کار خواندن فرآیندی است که کمابیش بر درک نیتها و معناهای موردنظر مؤلف استوار است، به انحاء مختلف زیر سؤال رفته است. اصحاب هرمنوتیک در سدهی نوزده، به ویژه ویلهلم دیلتای، با تجزیه و تحلیل فرآیند فعال خوانش، به مقابله با این فرض پرداختند که مؤلف شناختِ بهتری از معنای متن ِ خود دارد. آنها بر این باور بودند که خواننده بیش از آن که به کشف معنای متن بپردازد، باید آن را بسازد؛ و در واقع، درک مؤلف از اثر خود فقط یکی از تفسیرهای متعدد و ممکن ِ آن است. ...
در پایانِ هر مفهوم تعریف شده، ارجاعی برای مطالعهی بیشتر داده شده که خب میشود گوگل کرد و بیشتر دانست. مفاهیم خیلی تخصصی نیستند و عمومن در ادبیات و هنر و جامعه شناسی و مطالعات سیاسی کاربرد دارند. کتاب ترجمهایست از Cultural theory: The key concepts تالیف اندرو ادگار و پیتر سجویک، ترجمهی مهران مهاجر و محمد نبوی که انتشارات آگه چاپاش کرده.
امشب که ثانیهها خیلی بیتابی کردند، نه کشش تلخی فیلمها را داشتم و نه حال روایتهای ناواقع داستانها را، چند مفهوم دیگر از این کتاب را خواندم و اثر خوبی داشت. میبینی! آدم گاهی حتا حوصلهی خودش را هم ندارد.
۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه
کنعان
۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه
جسدهای شیشهای
یک کار سخت دیگری هم که کیمیایی خوب از عهدهاش بر آمده، تنوع لحنهاست که با توجه به اینهمه شخصیت که ساخته و پرداخته، توانسته برای هر کدامشان، لحن و زبان خاص خودش را هم بسازد. مثلن فرق میکند لحن کاوهی درسخواندهی امروزی با پدرخاندهی کمسوادش و حتا با رضا نامی نیمهروشنفکر و خیاط و بقیه.
تصویرهای نابی هم در این رمان ساختهشده که هرکدامشان ارزش خواندن کل کتاب را دارند. مثلن صحنهی خودکشی طلعت، آن زن پاک، بعد از همان چند سطری است که بالا آوردم. طلعت در مراسم گلابگیری کاشان، داخل دیگ پر از گل و جوشان میرود و درش را میگذارد. همه مات میمانند. بعد که دست بهکار میشوند و آتش را خاموش میکنند، از طلعت چیزی نمانده جز سه شیشهی بزرگ گلاب که جایش همیشه در طاقچه ی خانه ی طاووس است.
خود کیمیایی گفته که جسدهای شیشهی همهی آنچیزهایی است که نمیشود به صورت فیلم درآوردشان، پس طبیعی است که پر باشد از مکانهایی که خودش دوست دارد، مثل باغهای شمال تهران، سینماهای قدیم که الان بستهشدهاند، خیابان لالهزار زندهی قدیم که الان پر است از قرقرههای کابلهای سیاه، هتلها، کافه نادری و ... همینطور مفاهیمی مثل اعتیاد و یا زندانی سیاسی که الحمدلله همیشه داشتهایم، از زمان مصدق و تودهایهای آن دوره بگیر بیا تا ساواک قبل از انقلاب و دههی شصت و حالا.
مخالفم که میگویند کیمیایی ضدزن است، که اینجا طلعت را ساخته، که شاید تمثال زن اثیری او باشد، یا طاووس یا آباجان. حتا اگر ثریایی هم وجود دارد که مستحق کشته شدن باشد، ریشههایش را نشان داده و محیطی که ثریا را مجبور کرده که چنین باشد. دوستیها و رفاقتها هم در پی مانایی هستند تا از درد جاودانگی انسان کم کنند، حتا اگر بین کاراکترهای متمایل به سیاهی چون رحیم و سروش باشد.
خلاصه اگر دوستتان، رفیقتان، عشقتان یا هر کس دیگرتان کیمیاییباز باشد، حتمن جسدهای شیشهای را برایش بگیرید، در صفحهی اولش چیزی بنویسید و هدیه بدهید. شاید او هم مثل من، کتاب را هرجا که میرود با خودش ببرد و بخواند، آن وقت صفحهی اولش را با چسب، زیر کاور جلد بچسباند و پنهان کند که چشم نامحرم به آن نوشتهی با ارزش نیافتد.
پ.ن. رمان دیگر کیمیایی با نام «حسد» اواخر پارسال توسط نشر ثالث چاپ شده و به چاپ چندم رسیده که در مورد عین القضات است.
۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه
دختری از پرو
و دیگر اینکه
اینجا هم یک عالم حرف و حدیث دربارهی این کتاب