اریک کانتونا که یادت میآید؟ همان بازیکن چهارشانهی فرانسه و منچستر که همیشهی خدا یقهاش را بالا میزد و محکم و استخواندار (مثل کریم باقری خودمان!) بازی میکرد. هواداران باشگاه منچستر یونایتد هیچوقت فراموشاش نمیکنند.حالا اریک کانتونا وارد عالم خیال یکی از هوادارانش به نام اریک بیشاپ شده تا زندگیاش را عوض کند. اریک بیشاپ، پستچی حدودن شصت ساله، داغان، افسرده و در آستانهی خودکشی، از زندگیاش شکست خورده و حالا با خیال اریک کانتونا میخواهد زندگیاش را سر و سامان بدهد.
میبینی که تکتک آدمهای فیلم چه واقعیاند؟ شخصیتپردازی، حتا برای فرعیترین کاراکترها به بهترین نحو انجام شدهاست. و این فیلم چهقدر ماجرا دارد، آنقدر که با آن ریتمتند آغازی، تا آخر میرود و هیچ از ریتماش کاسته نمیشود. این یک مزیت بزرگ است، آنقدر داستان برای گفتن داشتهباشی که 116 دقیقه مخاطبت را میخکوب کنی. بازیگران همه در حد نابازیگر، بیادعایند ولی نمایش رئالی از خود نشان میدهند، حتا کانتونا که در نقش خودش بازی میکند.
در جستجوی اریک، آخرین فیلم کن لوچ است که در سال 2009 ساخته و که با این فیلم نامزد نخل طلای جشنوارهی کن شد. شاید غیرواقعی یا به نوعی سمبولیک بودن صحنهی آخر، آنجا که هواداران منچستر بعد از بازی به سراغ یک آدمکش حرفهای میروند و میترسانندش، یکی از علتهایی بود که نخل طلا به کن لوچ شوخ، استاد شخصیتپردازی و هوادار پر و پا قرص منچستریونایتد نرسید. داری همین فیلم را میبینی و مطمئنم که لذت میبری.
آراز
تو زودتر از من فیلم را دیدی. قبول. زودتر از من هم نوشتی. این هم قبول. این را هم قبول داری که چقدر لازم است دیدن چنین فیلمی که حس و حال بدهد به آدم؟ گذاشتن دو تا اریک کنار هم این قدر با فاصله و بعد رساندن آنها کنار هم بیفاصله. پایان خوش. نه از آن پایانهای خوش خیلی آبکی. همان سمبولیک درست است. مثل اینکه «با اتحاد میشود ریشهی ظلم را خشکاند» و فوتبال. فوتبال عجب معجزه میکند و عجب مردم را به هم میرساند. این را کن لوچ توی همان اپیزود سوم فیلم بلیطها گفته بود. اینجا کاملتر.
فیلم عامهپسند خوبی بود. فیلمنامهی عامهپسندی داشت. بیادعا بود. حرفهای قلمبه نمیزد و آدم میفهمید که دوساعت لذت بردن و سخت نگرفتن دنیا چه خوب است. صحنهای که کانتونا، اریک را به رقص دعوت میکند؛ من هم ناخودآگاه دستهایم را بالا برده بودم. و کانتونا به اریک میگفت:« one who once learned rock n’ roll never forgets it» این طوری آرام آرام اریک را آدم کرد. ضمن اینکه دیدی تماشاگران انگلیسی فوتبال چقدر فرق میکنند با همهی تماشاچیهای دیگر-البته به غیر از هواداران تیم تراکتورسازی!- انگار فوتبال را زندگی میکنند و شاید بهتر باشد بگویی زندگی را فوتبال میکنند. زندگی را با فوتبال تعریف میکنند. و من همیشه از خیلی وقت پیش فکر میکردم به رابطهای بین فیلمها و فوتبال و زندگی.
فکر میکنم بین این همه آنتیکرایست و محدودهی کنترل و چه و چه باید بعضی وقتها شیفت کرد روی فیلمهایی مثل به دنبال اریک و نفس گرفت.
سپینود
۱ نظر:
امشب توی اون قسمت نود، منظورم تراکتوریا بود، و حرف از فرهنگ سازی داشتم به قدرت یه تیم فوتبال هم فکر میکردم. بعد به قدرت مردم. می بینی مردم هم واقعن قوی هستن بدن هیچ اریک کانتونایی. نه؟
ارسال یک نظر