۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

فرزند پنجم


خودت می‌دانی که هیچ دوست ندارم بیوگرافی و زندگی شخصی نویسنده را درگیر متن کنم، ولی دوریس لسینگ آدم جالبی است. 90 سال پیش در کرمانشاه متولد شده، وقتی شش ساله بوده، به آفریقا – زیمبابوه مهاجرت کرده‌اند، آن‌جا از خانواده‌اش فرار کرده و بعد وقتی هجده سالش بود، به انگلستان رفته‌است. تحصیلات آکادمیک ندارد، یعنی از 13 سالگی دیگر مدرسه هم نرفته ‌و به طور غریزی و تجربی می‌نویسد. بیشتر از شصت نوشته شامل داستان کوتاه و رمان و مقاله در کارنامه‌اش دارد و از نویسندگان پرکار و قدیمی است، ولی کتاب‌خوان های قدیمی ایرانی، او را نمی‌شناسند، چون تا همین دو-سه سال پیش، هیچ کتابی از او منتشر نشده بود.

«فرزند پنجم» حکایت زندگی هریت و دیوید است که طرز فکر قدیمی‌ دارند. این دو با هم آشنا می‌شوند، ازدواج می‌کنند و خانه‌ای بزرگ می‌خرند و تصمیم می‌گیرند بچه‌های زیادی به دنیا بیاورند. تا بچه‌ی چهارم، به خوبی و خوشی پیش می‌روند، ولی فرزند پنجم، از همان دوره‌ی حاملگی تبدیل به معضلی می‌شود. بقیه‌ی کتاب، ماجرای تولد و کودکی این فرزند پنجم است که از نظرگاه دانای کل محدود به ذهن هریت روایت می‌شود.

این‌جا و آن‌جا نوشته‌اند که «فرزند پنجم» رمانی پست‌مدرن است، ولی نظر من غیر از این است. هیچ مولفه‌ای از پست‌مدرنیسم در متن کتاب وجود ندارد و شاید علت این تعبیر، نحوه ی خاص روایت آن باشد. لسینگ هر آن‌جا که خواسته، با ریتمی کند و با ذکر تمامی حواشی، به روال رمان‌های قرن نوزدهمی، به روایت تمام جزئیات پرداخته و اگر به همین منوال پیش می‌رفت، شاید«فرزند پنجم» به جای 167 صفحه، چندین جلد قطور می‌شد. ولی هر آن‌جا که لازم دیده، با ریتمی بسیار تندتر نوشته، که گاهر حتا گذشت یک یا چند سال را در یک پاراگراف خلاصه کرده‌است.

دو عامل باعث شد که کتاب را بخرم، ولی هیچ‌کدام درست از آب در نیامد. روی کتاب نوشته «برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی 2007» که اصولن یعنی این کتاب جدیدی است و جایزه‌ی نوبل برده، ولی کتاب سال 1989 منتشر شده و نه این کتاب، که نویسنده‌اش بعد از 18 سال به دریافت این جایزه ی ادبی نائل شده‌است. انگیزه‌ی دوم، مترجم کتاب یعنی «مهدی غبرائی» بود که ... چه عرض کنم. چند جمله‌ای از صفحه‌ی 124 بخوانیم:

معلمش او را پسر خوشنودکننده‌ای می‌داند، چون خیلی تلاش می‌کند...همان نگاه براندازکنندهٔ طولانی آزرده که بیقراری نپذیرفته‌ای، حتی ترس در آن است، که قسمتی از آن «گفت‌و‌گوی دیگر» است – گفت‌و‌گوی واقعی.

آقای مهدی غبرایی بیش از حد به متن اصلی وفادار مانده‌اند و عین به عین کلمات را، بدون در نظر گرفتن ساختار متنی زبان فارسی نوشته‌اند، یعنی گاهی چنان ترکیبات و اصطلاحاتی به وجود آورده‌اند که در زبان فارسی هیچ سابقه‌ای نداشته و احتمالن تکرار هم نخواهند شد. متن فارسی هیچ خوش‌خوان نیست و گاه چنان سکته‌هایی دارد، چنان دست‌اندازهایی که علاوه از ناراحتی، هیچ درکی از معنی میسر نمی‌شود. این کتاب با ترجمه‌ی کیهان بهمنی، توسط نشر افراز نیز چاپ شده‌است.

کتاب را بخوانی، ضرر نمی‌کنی، چرا که به جزئیات یکی از مفاهیم انسانی پرداخت شده، این که آیا هریت مادر باید از «بِن» می‌گذشت و به چهار کودک دیگرش و زندگی خودش می‌رسید، یا این که زندگی‌اش را فدای او می‌کرد؟ آیا می‌توان بالاجبار برای روابط انسانی مرزی قائل شد؟


پ.ن. هر وقت اسم «بن» می‌آمد، یاد بنجی خشم و هیاهو می‌افتادم که البته خیلی هم بی‌ربط نبود.

۱ نظر:

hana گفت...

man ham in ketabo kharidam. hanooz nakhoondamesh, khoondam bada miam nazaramo migam:)
mahtaab
baghemakhfii.blogfa.com
kodoom asare lesing jayze nobel borde. ?